داستان خنده دار 1

هفته پیش رفته بودیم پارک. سگی در آن پارک خوابیده بود و خواهرم هاپ هاپ کرد و سگ را بیدار کرد. سگ پارس بلندی کرد و مردم و خودمان 25 متر پریدیم. و همه با هم فرار کردیم. در همان موقع مردی از دیوار بالا رفت. او از دیوار افتاد و بارت (1) محکمی داد و مردم پایشان لرزید و کم کم رقصیدند و بعد از اینکه به خانه رسیدیم رفتیم پیش فنچ هایمان. ولی آن ها چون جغدی آن ها را نوک زده بود، دماغ درآورده بودند.

(1) بارت = باد گلو

پایان